هوش هیجانی در کودکان به توانایی فرد در مدیریت و کنترل هیجانات خود گفته میشود، همچنین دربرگیرنده توانایی فرد در کنترل احساسات دیگران نیز است. بدین معنی که میتوانند بر احساسات دیگران تأثیرگذار باشند.
تناسب و تعادل بین مغز و قلب (عقل و احساس):
لغت هوش هیجانی برای اولینبار توسط فردی به نام گولمن (1995) به ثبت رسید. او معتقد بود،IQ تنها بین 6 تا 20 درصد، در موفقیت انسانها مؤثر است و این هوش هیجانی است که تأثیر بسزایی در پیشرفت افراد دارد. او معتقد بود که IQ به شما کمک میکند تا رتبهای را کسب کنید، اما،در دوران مصاحبه، یافتن شغل، ترفیع و تضمین آینده شغلی کمک شایانی به افراد میکند.
ازآنجاکه گولمن روانشناس بود، تاکید فراوانی بر رابطه بین قسمتهای احساسی و عقلانی مغز داشت. او معتقد بود، الگوهای قدیمی بر آزادی و جدایی عقل از احساس تکیه میکردند، درصورتیکه الگوهای جدید بر متعادل بودن ذهن و قلب تمرکز میکنند، به همین دلیل دانستن این مطلب که، استفاده از هوش هیجانی به چه معناست، حائز اهمیت است.
چگونه از احساسات و عواطفمان، خردمندانه استفاده نماییم؟
ما باید از احساسات و عواطف خود بهعنوان تابلو راهنما استفاده کنیم. احساسات راهی برای ذهن ماست تا اتفاقاتی که، برای زنده ماندنمان ضروری است را از طریق فیزیکی و روانی به ما منقل نمایند یا وسیلهای برای برقراری ارتباط با دیگران، بهعنوانمثال، شادی باعث میشود ما در فعالیتهایی شرکت کنیم که از آن لذت میبریم، اما ترس به ما کمک میکند تا از قرارگرفتن در موقعیتهای وحشتناک و فعالیتهای اجتماعی خطرناک اجتناب نماییم.
ناراحتی باعث وجود آوردن سیگنالهای قدردانی، همدردی و خواهش برای ارتباط با دیگران را در ما ایجاد میکند، عصبانیت به ما از بیعدالتی مطلع میسازد. هنگامی که قادر بودیم از احساساتمان، برای توضیح این که، ما چگونه حوادث زندگیمان را تفسیر میکنیم، استفاده نماییم، ما توانایی این را خواهیم داشت که پاسخهای خودمان به حوادث گوناگون زندگی را کنترل نماییم.
همچنین میتوانیم خودمان را در مسیری پیش ببریم که با ارزشها و اهداف زندگیمان هماهنگ است. این همان دلیل مهمی است که اثر هوش هیجانی بر زندگیمان را نشان میدهد.
پنج عنصر اساسی در هوش هیجانی کودکان:
گولمن پنج عنصر را برای هوش هیجانی برشمرد که عبارتاند از:
خودآگاهی:
به توانایی کودک برای شناخت و درک احساسات خودآگاهی میگوییم و این یکی از اساسیترین مهارت هوش هیجانی است. کودکان خودآگاه میتوانند از تأثیر رفتار، خلقوخو و عواطف خود بر دیگران آگاه باشند. با خودآگاهی کودک میتواند خصوصیات و ویژگیهای خود را بشناسد.
برای دستیافتن به این مهارت، لازم است که کودک احساسات خود را مشاهده و بررسی نمایند، واکنشهای احساسی متفاوت را تشخیص دهند و سپس، درستی هر احساس را بررسی کند. همچنین کودکان خودآگاه میتوانند به رابطه بین، آنچه احساس میکنند و چگونه رفتار میکنند، آگاهی یابند.
این افراد قادرند، کمبودها و تواناییهای خود را بشناسند. به فراگیری اطلاعات و تجربیات جدید اشتیاق نشان میدهند و از روابطشان با دیگران چیزهای زیادی میآموزند.
گولمن، معتقد بود که، انسانهای خودآگاه طبع طنزپردازانی خوبی دارند، اعتمادبهنفس بالایی در مورد خود و تواناییهایشان دارند و میدانند چگونه دیگران آنها را مشاهده و درک میکنند.
انگیزه:
انگیزههای درونی یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار بر هوش هیجانی است. کودکان با، هوش هیجانی بالا توسط عواملی، غیر از تشویقهای خارجی از جمله معروفیت، پول و تحسین شدن توسط دیگران برانگیخته میشوند. این کودکان میتوانند به نیازهای درونی و اهداف خود دست پیدا کنند. آنها باتکیهبر تشویقهای درونی، فعالیتهای خود را همسو با اهدافشان میکنند و در این راستا به تجربیات مفیدی دست پیدا میکنند.
همدردی:
به مهارت کودک برای درک و فهمیدن آنچه دیگران در حال تجربهکردن هستند، از نگاه آن افراد، همدردی گفته میشود. همدردی، نمود بیرونی خودآگاهی است. با آگاهی از ویژگیهای فردی، کودک قادر است تأثیر این ویژگیها را به حداقل رسانده و سپس تجربیات دیگران را ازنقطهنظر دیگران بنگرد.
مدیریت روابط اجتماعی:
ازآنجاکه انسان موجودی اجتماعی است و تمایل فراوانی برای داشتن ارتباط با دیگران دارد، برقراری ارتباط مؤثر با دیگران، یکی از عوامل تأثیرگذار بر هوش هیجانی است. داشتن روابط اجتماعی قوی در کودکان، به آنها کمک میکند تا روابط معنادار و مستحکمی با دیگران بسازد و به درک قویتری از روابط دست پیدا کنند.
تنها آگاهی از احساسات خود و دیگران حائز اهمیت نیست، بلکه آنچه مهم است، توانایی کودکان در بهکارگیری این آگاهی، در روابط روزمره زندگی است. مهارتهای اجتماعی مهم، شامل شنیدن فعال، مهارتهای کلامی و غیرکلامی و رهبری میباشد.
خودسامانی:
برای آگاهی از احساسات و تأثیری که آنها بر روی دیگران دارند، هوش هیجانی باعث میشود که، کودکان به این مهم، با مدیریت و خودسامانی احساسات خود دست یابند. این بدین معنی نیست که کودک احساس خود را مخفی نگاه دارد و آن را بروز ندهد، بلکه به این معنا است که کودک منتظر موقع مناسب و مکان مناسب برای بروز احساساتش باشد. خودسامانی، یعنی نشاندادن مناسب احساسات.
کودکانی که به این مهارت دست پیدا میکنند، بسیار انعطافپذیرند و بهراحتی خود را با شرایط گوناگون وفق میدهند. همچنین تواناییهای بالایی در مدیریت بحران و کنترل موقعیتهای استرسزا دارند. گولمن اعتقاد داشت، افراد با مهارتهای بالا در زمینه خودمدیریتی از هوشیاری بالایی برخوردارند. این افراد مسئولیت رفتارهای خود را به عهده میگیرند و در مورد تأثیر رفتارهایشان بر دیگران میاندیشند.
همزمان با تولد هرکدام از این فاکتورها بهصورت جداگانه رشد و توسعه مییابند، اما در سن چهارتا پنجسالگی هرکدام از این مهارتها بهصورت مستقل یا همزمان با یکدیگر رشد میکنند. هنگام تولد، توجه اصلی بر خودآگاهی است.
نوزادان نیازهای اولیه خود را بهصورت گریه، هنگامی که گرسنهاند، خود را خیس کردهاند یا خسته هستند، نشان میدهند. بعد از مدتی میآموزند چگونه برخی نیازهای خود را برطرف نمایند، بهعنوانمثال، راههایی برای لباس پوشیدن و یا تکنیکهایی برای بیشتر و بهتر خوابیدن در طول شب پیدا میکنند.
پس از مدتی، هنگامی که کودکان میآموزند با دوستان خود بازی کنند، در ابتدا در کنار آنها بازی میکنند و سپس یاد میگیرند چگونه در مقابل آنها بازی کنند. همزمان که کودکان لذت بازیهای گروهی با دوستان را در مییابند، تشویق میشوند تا در اینگونه فعالیتها مشارکت بیشتری داشته باشند. بعدازاین مرحله است که آنها میتوانند همدردی با دیگران را تجربه نمایند و احساسات دیگران را درک کنند.
در آخر آنها بر اساس آگاهی نسبت به عواطف و رفتارهای دیگران، میتوانند رفتارهای خود در برابر اطرافیان را هدایت نمایند. برای اطلاع بیشتر از چگونگی تقویت هوش هیجانی در کودکانتان، با بخش مشاوره روانشناسی و مشاورین روانشناس مجرب مرکز راز ماندگار تماس حاصل فرمایید.
بدون دیدگاه