ازخودبیگانگی مفهومی است که هم به یک وضعیت روانی در افراد اطلاق میشود و هم به شرایط اجتماعیای که زمینه آن را فراهم میکند و آن را تقویت میکند. این مسئله در روانپزشکی نیز اهمیت بسیاری دارد. مفهوم از خودبیگانگی بعد از صنعتی شدن جوامع در محافل علمی مطرح شده و موردتوجه افراد بهخصوص جامعهشناسان و روانشناسان قرار گرفته است.
هرکدام از این متفکران باتوجهبه دیدگاههای علمی و تخصصی خود و بر اساس مکاتب فکری که به آن وابستگی بیشتری داشتهاند، به ارائه نظریههایی درباره این مفهوم پرداختهاند.
یکی از عواملی که سبب اشتهار از خودبیگانگی و جلبتوجه صاحب نظرات بدان شد چاپ آرا فلسفی و اقتصادی مارکس جوان در سال ۱۹۳۲ بود. مارکس بر این باور است که انسان در لحظهای از جریان زندگی اجتماعی خویش، استعدادها و قابلیتهای درونی خویش را به بیرون میتراود.
انسان بدون خویشتن کتاب جالبی دررابطهبا از خودبیگانگی نوشته دکتر براندن با نام ((انسان بدون خویشتن)) حقایق حیرت انگیزی از نفس آدمی را افشا میسازد، حقایقی آنچنان ترسناک که بسیار افرادی منکر وجود آن ها میشوند و از آن میگریزد و در نهایت کفاره این گریز ازخودبیگانگی و غربت آدمی از نفس خویش است.
شاید انسانهایی که درگیر این کفاره سنگین میشوند مدام از خود میپرسند: من چیستم؟ من کیستم؟ از زندگی چه میخواهم؟ و چرا بیخبر از حال دل خویشتنم؟ برای بررسی این پرسشها تا انتهای این مقاله با ما همراه باشید.
آگاهی از نفس و خویشتن پذیری حرمت نفس دارای دو جنبه مرتبط با یکدیگر است که شناخت این دو جنبه و بهکارگیری آن به انسان در مقابله با ازخودبیگانگی کمک میکند.
این دو جنبه عبارتاند از:
سودمندی شخصیت انسان و ارزشمندی شخصیت انسان، یعنی اعتقاد به اینکه شخص توانایی زیستن را دارد و زندگی او ارزش زیستن را دارد.
توانایی برای زیستن به معنی عملکرد ذهن انسان و اطمینان از فهم و درک او از واقعیتها و حقیقتها و اعتمادبهنفس عقلانی اوست. ارزشمند بودن برای زیستن نیز به معنی برخورداری از نگرش مثبت در زندگی، حق او برای زیستن، برخورداری از نیکبختی و حس احترام او به نفس خویش بهواسطه داشتن فضیلتهای لازم برای زندگی و رسیدن به سعادت خویشتن است.
حرمت نفس، یکی از نیازهای اساسی انسان و از جمله ضرورتهای اصلی و اساسی، برای سلامت روان و بهداشت روانی اوست. هیچ حکمِ ارزشی مهمتر از داوری انسان درمورد نفس خویش نیست چرا که او را به خود یادآوری میکند و این باعث آگاهی و آشنایی همیشگی او با خودش میشود؛
در نتیجه هیچگاه ازخودبیگانگی را نمیپذیرد. مولوی گریزی غیرمستقیم و زیبا در این موضوع زنده است: روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
علل از خودبیگانگی
عدم داشتن حرمت نفس و شناخت جنبههای آن شروع بحران از خودبیگانگی است اما از خودبیگانگی علتهای مهمتری نیز دارد که به آن میپردازیم:
اهداف و آرزوهای بیهوده یکی از عواملی که انسان غیر خود را خود میپندارد و در نتیجه، خود واقعی را فراموش میکند و از دست میدهد، اهداف و آرزوهای بیهوده و انحرافی است.
انسان هر آرزو و هدف انحرافی که انتخاب کند در حقیقت آن را بهجای «خود» واقعی گذاشته و این نهتنها موجب بیماری «از خودبیگانگی» میشود، بلکه کار به جایی میرسد که ماهیت و واقعیت انسان از بین میرود و تبدیل به آن چیزی میشود که بیهوده به آن دلبسته است. به قول شاعر:
گر در طلب گوهر کانی، کانی ور در پی جستجوی جانی، جانی من فاش کنم حقیقت مطلب را هر چیز که در جُستن آنی، آنی انسان به هر چیزی که عشق بورزد به آن شبیه خواهد شد.
خودکمبینی و اصالت دادن به دیگری هر انسانی تصویری از خویشتن خویش دارد. به قول روانشناسان هر فردی یک خودپنداره از خود دارد. اگر خودپنداره انسان ضعیف باشد، وقتی در مقابل دیگران یا چیزهای دیگر قرار میگیرد خود را میبازد یا خود را فراموش میکند و اصالت را به دیگری میدهد و در ارزیابیها و سایر امور، دیگری را اصل قرار میدهد و امور خود را بر اساس آن میسنجد در واقع دچار ازخودبیگانگی میشود.
انسان ازخودبیگانه که به دیگری اصالت میدهد برای شئون دیگری هم اصالت قائل است و در همه مسائل و فروع و ابعاد، اصالت را به غیر میدهد.
راههای پیشگیری و درمان از خودبیگانگی حال که با علل پیدایش خودبیگانگی آشنا شدیم میتوانیم به راهکارهای مقابله با آن نیز بپردازیم:
راهکارهای مقابله با از خودبیگانگی
خودشناسی اولین گام برای جلوگیری از غلتیدن در ورطه از خودبیگانگی و همینطور برای نجات از آن، خودشناسی است. همانطور که از معنا، مفهوم و شکل این کلمه پیداست، آگاهی فرد از خود شناختی که در آن گنجیده است تأثیر بسیار زیادی در پیشگیری و درمان خودبیگانگی فرد دارد.
بازنگری اعمال گذشته دومین گام برای رهایی از خودبیگانگی فردی و اجتماعی، بازنگری نقّادانه و همراه باتقوا نسبت به اعمال گذشته است. در واقع، بازنگری نقّادانه نوعی آسیبشناسی است.
اگر فرد یا جامعه اعمالی را که انجام داده است مورد ارزیابی قرار ندهد، یعنی فرد محاسبه نفس نداشته باشد و در بُعد اجتماعی، نقاط ضعف و قوت نهادهای فرهنگی مورد ارزیابی قرار نگیرد و ترفندهایی که برای نفوذ فرهنگ توسط دیگران انجام میشود، مورد شناسایی قرار نگیرد، موجب فاصلهگرفتن از هویت خویش و رنگ باختن فرهنگ خودی و در نهایت، از خودبیگانگی میگردد.
خداشناسی
بازیافتن خود علاوه بر خودشناسی و بازنگری اعمال گذشته، یک شرط دیگری هم دارد و آن شناخت و بازیافتن علت و خالق و موجد خود است؛ یعنی محال است که انسان بتواند خود را جدا از علت و آفریننده خود بهدرستی درک کند و بشناسد؛ زیرا علت واقعی هر موجود مقدم بر وجود اوست و از خودش به خودش نزدیکتر است.
تحلیل روانشناختی ازخودبیگانگی
همان گونه که قبلاً اشاره کردیم، از خودبیگانگی نوعی بیماری است که هویت واقعی انسان یا بهعبارتدیگر، انسانیت انسان را هدف میگیرد و موجب بحران هویت در فرد میشود و تعادل روانی شخص را بر هم میزند.
فرد ازخودبیگانه در واقع دچار نوعی اختلال شخصیت میشود. در اینجا این سؤال مطرح میشود که چه چیز موجب میشود افراد دچار بحران هویت شوند و اختلال شخصیت پیدا کنند؟ پاسخ به این سؤال مستلزم بررسی مفهوم از خودبیگانگی از دیدگاه روانشناسی و روانپزشکی است.
در این مقاله به توضیح بسیار مختصری از دریای بیکران مشاوره روانشناسی و موضوع خودبیگانگی پرداختیم انشاالله که، به چشمان و قلب شما بزرگواران خوش درخشیده و جذاب بوده باشد. مرکز مشاوره راز ماندگار با همکاری مشاوران روانشناس متخصص خود میتواند شما را در تمام زمینهها و مشکلات مشاوره روانشناسی حتی در زمینه مشکلات خودبیگانگی راهنمایی کند.
بدون دیدگاه